دست نوشته های آریایی

وبلاگی برای دست نوشته های آریایی(بیوگرافی مدیریت وبلاگ در قسمت لینک های وبلاگ)

دست نوشته های آریایی

وبلاگی برای دست نوشته های آریایی(بیوگرافی مدیریت وبلاگ در قسمت لینک های وبلاگ)

فرار درد آلود

( چه قدر زود گذشت،داشتم به این فکر می کردم روزی که بمیرم آریایی تموم می شه اما این دخمه آریایی پا بر جاست و حکایت قلمم تا به آخر هست،من از نوشتن شرح حال در وبلاگ زیاد خوشم نمیاد،اما آخر سال هست و شاید به رسم خود خواهی،خالی از لطف نباشه که بگم نمی دونم چرا 

من از عید ها بی زارم،مخصوصا لحظات نحویل سال نو،حس غریب و بدی دارم لحظه تحویل سال؛ شاید جالب باشه که بگم بیشتر چیزهایی که لحظه تحویل سال می خوام وقتی سال بعدش به خودم یاداور میشم میبینم بیشترش تحقق پیدا نکرده،خب منم همیشه از کلیشه بیزار بودم و امسال تصمیم گرفتم به رسم مبارزه با کلیشه ها در لحظه تحویل سال نو چیزی نخوام....

عزیزانم به رسم دیرینه وبلاگم آپ آخر سالم رو تقدیم می کنم به همه دوستانم،دوستانی که اومدن و دست نوشته ها رو خوندند و گفتند چه مزخرفه،دوستانی که گفتند چه خوب،دوستانی که هیچ نگفتند و دوستانی که من از حضورشون در وبلاگم بی اطلاع ام.این آپ تقدیمتان باد باشد که شاید قلمتان بر امید تر....)


می دانم می دانم 

حتی دیگر دوستان پر مهر خوش قلم نای نوشتن ندارند...

می دانم که مریم هنوز در پاییز گرفتار و زندانیست...

می دانم که قلم شکسته توکا حالی برای گریه ندارد...

می دانم زنگی از ته خیار هم تلخ تر شده و 

مترسک همچنان سرگردان می گریزد و 

آریایی هم در حال فرار از خویش هر روز دور تر و دور تر ، می گریزد

دوستان من

طلوع متفاوت قدیم و 

داستان درد آلود دیروز

امروز شده فرار درد آلود،فرار از مهر و معرفت و وفا

عزیزانم

مهربانی برایمان سخت شده و 

معرفت ناشناس و 

وفاداری خنده دار...

نمی دانم... شاید تنها مرگ باشد که به این بی مهری ها پایان دهد...

پس تا شاید صبر می کنم تا پایان بی مهری ها...

سال نو مبارک