دست نوشته های آریایی

وبلاگی برای دست نوشته های آریایی(بیوگرافی مدیریت وبلاگ در قسمت لینک های وبلاگ)

دست نوشته های آریایی

وبلاگی برای دست نوشته های آریایی(بیوگرافی مدیریت وبلاگ در قسمت لینک های وبلاگ)

چهاردیواری

بالشت این روز ها  حال خوبی ندارد 

بالشت تنها شاید این روز های من است 

شاهدی که سالیان سال با من همراه بوده است . 

ساعت دیواری با نگاه عمیق خود به من لبخند  تلخی می زند و اشاره به صندلی می کند 

صندلی در همه وجود اش تمنا و خواهش را می توانم حس کنم ، تمنا و خواهش برای اینکه روی آن بنشینم تا شاید بتواند دل میز را به دست آورد 

میز بله میز 

میز  چند وقتی  ست که بسیار خسته است ، خسته از تنهایی و بیکاری   دقیقا همانند فرش ۱۲ متری در حال 

فرشی که هیچ وقت فکر نمی کرد تا این حد بی کسی را تجریبه کند 

تا این حد  خلوتی آزارش دهد 

فرشی که که نهایتا ۱ بار صبح و ۱ بار شب محل گذر ۳۰ ثانیه ای من است 

فرشی که مدت هاست  غبار آن را فرا گرفته است 

غبار بله غبار 

اما غبار ها هر روز و هر شب لذت می برند 

لذت می برند که بدون مزاحم در حال زندگی کردن هستند و در زندگی اشان آرامش حکم فرما شده است 

از غبار که بگذریم تا به حال انقدر دیوار را شگست زده ندیده بودم 

دیوار هر چه در توان  دارد رو می کند اما هیچ توجهی از من نمی بیند 

از آواز خواندن ساعت 3 صبح اش گرفته تا نجوای صبح گاهی اش خریداری ندارد ! 

چهار دیواری متعجب است و شگست زده 

شگست زده از خوشحالی غبار روی فرش و حال افسرده بالشت 

چهار دیواری متعجب است و شگفت زده ... 


وقتی تو باشی ...

دل من غم داره هرشب  

تو رو کم داره هر شب   

تنت درمون دردم

لبت آروم جونم 

موهات دریای قلبم 

چشمهات عمق وجودم 

هر شبم ی عمر راهه 

هر شبم ی راه سخته 

روز و شب فرقی نداره 

سرد و گرم حسی نداره 

وقتی که  باشی نور می شی 

ماه می شی  روز می شی 

 آریایی و تو یکی می شی 

 آفتابی و پر جوش مشی 

دیگه روز شب و شب فرقی نداره 

وقتی باشی نور می شی 

ماه می شی  روز می شی 

شمس می شی

 آریایی و تو یکی می شی ...