دست نوشته های آریایی

وبلاگی برای دست نوشته های آریایی(بیوگرافی مدیریت وبلاگ در قسمت لینک های وبلاگ)

دست نوشته های آریایی

وبلاگی برای دست نوشته های آریایی(بیوگرافی مدیریت وبلاگ در قسمت لینک های وبلاگ)

خدا

خدایا 

نمی  دونم چی درسته چی غلطه 

گیج گیجم .

تو کمک کن . 

تو خدای منی . 

خدای من کمک کن . کمک ...

پانزده سالگی در سی سالگی

چه حس کودکانه ای است برای من
برگشتن به ۱۵ سالگی در ۳۰ سالگی .
حس جالبی ست که دق دقه های ۱۵ سالگی ات را در ۳۰ سالگی تجربه کنی .
همواره و همواره تجربه کنی پانزده سالگی را .
یک آریایی پانزده ساله در سی سالگی .
چه حس غریبی دارد این ای کاش ها ؛و این شرمندگی را هم قلمم حس می کند از ثبت کلمه "ای کاش ".
ای کاش آن طور که می خواستم در پانزده سالگی زندگی می کردم و برایش مبارزه ....
ای کاش پانرده سالگی را در سی سالگی تجربه نمی کردم .
ای کاش آن طوری که می خواستند نمی بودم و آن طور که می خواستم می بودم ...
ای کاش در این سی سالگی مبارزه طلبی که در ۱۵ سالگی می بایست می داشتم ؛داشته باشم ...
ای کاش و ای کاش ای کاش نه سودی دارد و نه نتیجه ای جز افسوس
افسوس عشق و عاشق بودن
افسوس رقص و رقاصی در صحنه تئاتر زندگی
این افسوس و ای کاش و ای جان و داد و هوار
شده سر لوحه ناحوداگاه آریایی
شده سندرم
سندرم لگد زدن و له کردن
لگد زدن و مبارزه ای تنگا تنگ با خود
مبارزه با عشق
مبارزه با رقص
رقص عاشقانه ای که از پانزده سالگی تمسخر شده
رقص عاشقانه ای که همه و همه لگدمالش کردیم
حال این لگدمال شدن
شده سندرم سی سالگی با چاشنی افسوس و ای کاش...
ای کاش آریایی نبود تا سی سالگی باشد...

مهم نیست


خسته از سرکار اومدن به خونه مهم نیست 
این که هیچ کس و هیچ چیزی منتظرم نیست مهم نیست 
رسیدن به درب منزل و اینکه ساعت ها جلوی منزل وایسم مهم نیست 
این که حال و نایی برای بالا رفتن ندارم مهم نیست
اما این که شرمنده ام مهمه 
من شر منده آریایی هستم اما دیگه دیر شده 
دیگه دیر شده و مهم بودن و مهم نبودن مهم‌نیست 
اون چیزایی که می خواستم نشد مهم نیست 
این که خستم مهم نیست 
اما این که خیلی زود و راحت تموم شم مهمه ...
چه شیرینه ولی تو خواب تو ی خواب شرین خیلی زود و کوتاه تموم شه . تموم شم . این خیلی مهمه
دیگه دیر شده و مهم بودن و مهم نبودن مهم‌نیست...