صدایی
روحی
وجودی
سرشار از یک لبخند
لبخند چهار پایان
لبخندی که نمایان کرده دندان های صورتی را
دعایی
نیایشی
خواهشی
از یک آینه
از پروردگارش
که تصویر نمایان را محو کند
تف بر سنگ بنفشی که روح را مکیده و کشیده تا
قابل تامل بود..................
کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد / برشوره زار دلهاباران نخواهد آمدرفتی کلاس اول این جمله راعوض کن / آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد . . .یا صاحب الزمان
سلام دوست منتقصیر ما نیست بر روی حرفهایمان نمی مانیم ما در زمینی زندگی می کنیم که روزی دوبار خودش را دور میزند
چه ساده نگا همان را فروختیم به هرزه ای که پشت چراغ قرمز نشسته بود و گفت قیمت یک لقمه نان شبی یک شب....
شاید"درد" را از هر طرف بخوانی درد داشته باشداما "درمان" که نباشی "نامرد" می شوی...
بسیـار ، بسیـار انـدک اسـت ،تـعداد ِ آدم هـایی کـهمـی تـوانـی بـا آنـهاخـود ِ خـود ِ خـودت بـاشـی.....!!!
برای گفتن من شعر هم به گل مانده· نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
خدایا....دستانم به آسمانت نمی رسد ... اما تو که دستانت به زمین می رسد....بتندم کن
سلام مرسی که خبرم کردی.خیلی قشنگ مینویسی
سلام...عجب چیزی گفتید..
حوس دستی که تنم را لمس کند مثل شعله های آتش است اما.........خوب که فکر میکنم آتش دستانش آهن بدنم را ذوب می کند....از خیرش می گذرم...دوستم این و برای تو نوشتم نوز کامل نیست تو وبلاگمم نیست.عالی بود مرسی
...
قابل تامل بود..................
کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد / برشوره زار دلهاباران نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله راعوض کن / آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد . . .
یا صاحب الزمان
سلام دوست من
تقصیر ما نیست بر روی حرفهایمان نمی مانیم ما در زمینی زندگی می کنیم که روزی دوبار خودش را دور میزند
چه ساده نگا همان را فروختیم به هرزه ای که پشت چراغ قرمز نشسته بود و گفت قیمت یک لقمه نان شبی یک شب....
شاید"درد" را از هر طرف بخوانی درد داشته باشد
اما "درمان" که نباشی "نامرد" می شوی...
بسیـار ، بسیـار انـدک اسـت ،
تـعداد ِ آدم هـایی کـه
مـی تـوانـی بـا آنـها
خـود ِ خـود ِ خـودت بـاشـی.....!!!
برای گفتن من شعر هم به گل مانده
· نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
خدایا....دستانم به آسمانت نمی رسد ... اما تو که دستانت به زمین می رسد....بتندم کن
سلام مرسی که خبرم کردی.خیلی قشنگ مینویسی
سلام...
عجب چیزی گفتید..
حوس دستی که تنم را لمس کند مثل شعله های آتش است اما.........
خوب که فکر میکنم آتش دستانش آهن بدنم را ذوب می کند....
از خیرش می گذرم...
دوستم این و برای تو نوشتم نوز کامل نیست تو وبلاگمم نیست.
عالی بود مرسی
...