و چه ساده زمان می گذرد
به فاصله یک پلک زدن کل سرنوشت عوض می شود
و کاش به سادگی گذشتن زمان سرنوشت عوض می شد
چه ساده قلمم می گرید و
می میرد
و من شرمسار هستم از سفیدی کاغذم برای سرنوشت تیره ام
چه تضاد ساده ای بین سیاهی سرنوشت و کاغذ سفیدم وجود دارد
ای کاش که همین سادگی پایان یابد تا
آغازی باشد برای رهایی از قلم اسیرم و کاغذ فقیرم و
هجومی به خاک سرد...
دلگیر نشو از آدما !
نیش زدن طبیعتشونه...
سال هاست که به هوای بارانی می گویند : " خــــــراب" !
خیلی ساده خیلی بی پرده
خیلی زیبا....
کمی صبر کن...
موفق باشی
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید