پیرمرد جلوی خانه اش ناراحت نشسته بود سلام کردم جواب نداد فکر کردم شاید با این حال که گوشهایش بزرگند ولی صدای مرا نشنیده دو مرتبه سلام کردم باز هم جواب نداد کمی ناراحت شدم با خودم گفتم بی خیالش هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدایی شنیدم امیدوارشدم سرم را بر گرداندم دیدم پیرمرد در حالی که یک هزار تومانی در دستش بود داشت تا هفتاد جد یکی را سلام و صلوات می فرستاد
تمام غصه های دنیا را می توان با یک جمله تحمل کرد:"خدایا! می دانم که می بینی"...
پیرمرد جلوی خانه اش ناراحت نشسته بود سلام کردم جواب نداد فکر کردم شاید با این حال که گوشهایش بزرگند ولی صدای مرا نشنیده دو مرتبه سلام کردم باز هم جواب نداد کمی ناراحت شدم با خودم گفتم بی خیالش هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدایی شنیدم امیدوارشدم سرم را بر گرداندم دیدم پیرمرد در حالی که یک هزار تومانی در دستش بود داشت تا هفتاد جد یکی را سلام و صلوات می فرستاد
سلام...
بسیار عالی بود...
من خدا را دارم
ممنونم...
خـــدایے که دغدغــه ے از دســــت دادنــش را نــــداریـــم ...!!!...
دیشب با خدادعوایم شد
با هم قهرکردیم
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد
رفتم گوشه ای نشستم و خوابم برد
چند قطره اشک ریختم
صبح که بیدار شدم مادرم گفت:
نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد…
ترس آن است که روزی او هم مارا به حال خود رها کند!
ممنونم زیبا بود!
منمخدا رو دارم اینا هم شوخیه برادر من