شده ام ویران
لبالب پوچی و پوچی
شده ام ویران
قلمم می گرید
می گرید و می نالد و می تازد می دادد
از این همه پوچی
از این همه داغی
از این همه تاریکی
می پرسم از خود
که چرا هستم من
که چه هستم من
که چرا من هستم
که چرا می زند این قلب
می تپد این اشفته
من اشفته و خسته و حیران
سرگشتم از این همه پوچی
از این همه خالی
خالی از حس
فقط می زند
تاپ تاپ ت ا ......پ
چرا دیگر هیچ امیدی نیست...!؟