می خواهم ، آهسته آهسته بی درد
می بوسم بر لبانش با عشق آهسته اهسته
آهسته آهسته ،تهی دست و زبان بسته
می شمارم روزها را ،
در انتطار دیدن روی ماهش
خواهم رفت
بی تفاوت خواهم رفت
می بندم
بند کفشم را
چشمانم را
درب بدبختی را
می کشم
بر دوشم
کوله بارم را
می کشم
سیگارم را
می خورم
قصه هایم را
بغض هایم را
خواهم رفت
بی تفاوت خواهم رفت
می برم
درد هایم را
زخم هایم را
خاطراتم را
زیر باران
می خندم
کرده هایم را
زندگی هایم را
رنگ هایم را
می گذارم جا
عشق هایم را زیر باران در هوا
خواهم رفت
بی تفاوت خواهم رفت
می رسانم
دست هایم را
بر دهانم
مشت مشت
خاک را
می چشانم رفتن را
خواهم رفت
بی تفاوت در عشق خواهم رفت...