من در اینجا و در آنجا
در آفتاب و زمستان
مات و مبوهوت و حیرانم از این خورشید تابان
من دراین سو و در آن سو
میگریزم از سوسوی نگاهش
نه در این سو نه در آن سو
هیچ ندیدم از خود
من نه هستم نه نیستم
در نگاه آریایی
آریایی آریایی بینداز سایه ات در آفتاب سوزان
بده قلبت را به نگاه عاشق خدای مهربان....