بی قرارم ...
تک تک سلول هام بی قراره
رخت ام و تختم بی قراره
راهم دیگه نیست
پایم دیگه نیست
کفش هام رو بردن
نفس میاد و قبلم هنوز می زنه
اما دلیل اومدن و زدن اش رو نمی دانم ...
باز بوی عید می اید
بوی ادای تکراری
عیدی که باورش ندارم ...