زندگی تکرار است و همیشه کاغذ سفید و قلمم مشکی رنگ
چشمانم سبز است و رنگ رخسارم گل آلود است
نیما گفت آب را گل نکنیم ، شاید این آب روان می رود پای سپیدار تا فرو شوید اندوه دلی
اما رنگ رخسارم گل آلود است ،گل آلود بود ...
شب ها سیاه می شود و روز ادای سفیدی دارد.
هر روز تکرار می شود .
هر روز چشمانم سبز است و رخسارم گل آلود .
کوله ام سوراخ و پاره پاره .
هر روز کوله ام پاره پاره .
هر روز کوله ام جدید و سنگین تر از دیروز و پاره پاره تر .
هر روز روی کاغذ سفیدم می نویسم خواهم رفت می رود تا شوم ریز و ریزو محو در مسیر .....
کوله بارم سنگین است و کمرم خمبده .
این قصه جدیدی نیست .
از ابتدا همین بوده و تا به امروز .
تکرار می شود و لبخند و دهن کجی روزگار هم همین بوده و هست .
روزگار گه آلودی قهوه ای رنگ .
خجلم از روی آریایی ...
از گنچ دورنش ...
خجلم...
"امسال هم داره تموم می شه ،دیگه نمی خوام تبریکی از سال نو در دست نوشته های آریایی امسال بزارم
شاید این روز گه به حلقه تکرار پایان بده بالاخره"