چشمانم باز شد و دیدم عاشقانه تئاتر و سینما را دوست می دارم و کمی گذشت تا آمد التیام زخم های عاشقانه تئاترم را فراموش کنم طوفانی آمد من را درهم نبردید تا به خود آمدم خود را در تبلیغات یافتم و گذشت و گذشت کاغذی به من دادند که گویا " مهندسی کارشناسی ناپیوسته فناوری اطلاعات و ارتباطات " بوده و تا به خود آمدم دیدم در حال فراگیری معاملات در بازار هستم و تنها با اشکی عاشقانه می توانم گذشته ای که از آن میگریزم را یادآور شوم و حیران میبینم نه آنچه آن ها می خواستند شد نه آنچه من می خواستم شد. پس چه شد؟ تنها خانه ای دارم که با عشق در آن می نویسم، خانه دست نوشته های آریایی
اسفند 91
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
این صفحه اختصاص به بیوگرافی مدیریت وب داره و احتمالا هر چند ماه یک بار آپ خواهد شد.
علاقه شدید و بسیار زیادی به تئاتر و نوسندگی دارم و چرخش روزگار باعث شد نتونم رشته دانشگاهیم رو هنر انتخاب کنم.
سالها قبل مسئول کانون تئاتر فرهنگ خانه ایروانی رو راه اندازی کردم و ۳ تار کار کوچیک رو کارگردانی کردم در اونجا.
در حال حاضر به دلیل مشغله و مشکلات فعلا مجال انجام کار هنری به صورت جدی رو ندارم و سعی می کنم احساس هنریم رو با وبلاگ نویسی ارضا کنم.
دو تا وب دارم.
قلم "دکتر شریعتی" رو می ستایم و نفس "ماتئی ویسنی یک" نمایشنامه نویس معروف رو تحسین می کنم.
فیلم های کارگردانانی چون " جین کمپیون " و "جیمز کمرون" رو تحسین می کنم.
ابراهیم حاتمی کیا خیلی خیلی دوسش دارم.
و چون این صفحه رو به خودم اختصاص دادم خالی از لطف که اگه کلام زیبای دکتر شریعتی رو نگم
چه خوب گفت دکتر شریعتی من تو را دوست دارم و تو دیگری را و دیگری دیگری را و این گونه است که ما تنهایم
در کل برای دل خودم می نویسم و وقتی میبینم دوستان عزیزم با نوشته هام ارتباط بر قرار کردند خوشحال میشم و هیچ انتقادی درباره نوشته هام من رو آزرده نمی کنه.
خوشحال می شم با دوستانی که دست به قلم خوبی دارند و نمایشنامه می نویسند و علاقه به کار تئاتر دارند همکاری داشته باشم.شاید روزی بتونم نوشته هاشون رو روی صحنه ببرم...
و همیشه و همیشه سوالات و شک های بسیاری ذهنم رو مشغول کرده که هر چی رو به جلو میرم مهولاتم بیشتر میشه و دیگر هیچ...!
شهریور 90
--------------------------------------------------------------------------------------------
.Time changes many things
? I was children but i do not know what am i
Theater and writing whats does have a place in my life,the next of adventure i went to IT company for work and soon i was manage of my parts and then i went to higher level in the company but i think what am i ? what
perhaps i like i was children perhaps i am a children now i do not know
jut i know the god is Loving change my life ,thank my god
.i hope can new task for run the theater
.thanks for your eyes
11september 2015
شهریور 1394