کس ندارم بزنم حرفم را
کس ندارم بزنم نالم را
حرفم را نالم را می کنم در خاک زیر
کوله بارم بر دوش
انتظارم مرگ است
تا که شاید پایان یابد
این همه بی مهری ، ضربه و مشت و آرزو های رنگ رنگی
کاغذم از کاه قلمم از آه
آه و وای و این همه ناله ، خسته و ویران گشته
قلب من اینجاست ، عشق من اندوه بار می گرید
دخترم مرگ حق است
تا تو هستی تا من هستم
بده دست در دست
تا کنم من لمست تا که شاید روزی
حست بغض ات
نشود دلتنگی
کس ندارم بزنم حرفم را
کس ندارم بزنم نالم را ...