دیدم
لب گرفتن شب را از سیاهی دریا دیدم
اشک های یک گوله برف را در تابستان دیدم
ماهی یخ زده را در حوض خانه دیدم
نگاه های عاشقانه را به بند کفش یک دیوانه دیدم
نگاه مهربان آسمان را دیدم
و اکنون زمان آن رسیده ببینم
ببینم
ببینم خود را
خود را در یک تنهایی صورتی رنگ
خود را در میان معاشقه یک مشت هوس باز
خود را در تاریخی که دیگر تکرار نمی شود
دیدم
لب گرفتن شب را از سیاهی دریا دیدم...
(برگی از خاطرات اندوه بار ۸۹)
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیرودار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
واقعا قشنگ بود دوست گلم
دیدم گنجشککی خسته دست از دنیا شسته
می گردد به دنبال یاد نیم نگاهی که سال پیش
دلش را به اسارت گرفت
بسیار عالی
نمی توان برگشت وآغاز خوبی داشت .....
می توان آغاز کرد وپایان خوبی داشت!
منتظر نباش که شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده، دل بریده ام!
که عزیز بارانی ام را،
در جاده ای جا گذاشتم!
یا در آسمان، به ستاره ی دیگری سلام کردم!
توقعی از تو ندارم!
اگر دوست نداری، در همان دامنه ی دور دریا بمان!
هر جور تو راحتی! باران زدهی من!
همین سوسوی تو، از آن سوی پردهی دوری
برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست!
من که این جا کاری نمی کنم!
فقط گهگاه
گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم!
همین!، این کار هم که نور نمی خواهد!
می دانم که به حرفهایم می خندی!
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم
باران می آید!
صدای باران را می شنوی ؟!
سلام دوست خوبم
خیلی جالب بود
دقیقا کی نوشته بودیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست داشتنی بود مثل همه دست نوشته هات
هنوز که شب نشده.....چرا اطلسی های دلم معطر شده اند.....چرا محبوبه های چشمانم شبنم میتراوند...مگر قرار نبود روزها فراموشی بگیرم....
مثل همیشه زیباااا...
ممنون دوست خوبم.
سلام مرسی به یادمی... مثل همیشه کارت حرف نداره... ولی انگار توام شکست عشقی خوردیاااااا
بازم منتظرتم
سلام خوبی مطلب جدیدت فوق العاده جذاب بود امیدوارم موفق باشی
سلام دوست من خیلی قشنگ بود موفق باشی
غم تنم را بوسه باران کرد
با هر بوسه اش تلخی اش را حس کردم
از امروز تا فرداها از اشک چشمانم را سیراب میکنم
تا یادم بماند جز غم هیچ همتایی ندارم
سلام دوست عزیز
مطلالبت مثل همیشه زیبا و آرامش بخشه برا من به شخصه که اینطوره
(اگر مردی شما را بخواهد) خوشحال میشم نظرتو بدونم
خوش و موفق باشی دوست گلم
همیشه منتظر حضورت هستم
خوش وموفق باشی
فعلا بای
خیلی عالی نوشتی
خیلی
مرسی خبرم کردی
چشمات رو ببند
دوست جججوووووونم
کجاییییییییییییییییییییی
چرا انقدر کم میایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
وبلاگت عالیه
سلام
وب جالبی داریددددد
شکست خوردن ناراحتی ندارد . آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد . چارلی چاپلین
اگر دوس داشتی خبر بده تا لینکت کنم
موفق باشید
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ئی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت:
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه ئی روی سایه ئی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه ئی لغزید
بوسه ئی شعله زد میان دو لب
سلام
ممنون که اومدی
بازم بهم سر بزن
آپت زیبا بود
مرسی
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی….
سلام هیچی نمیتونم بگم جز اینکه واقعه
زیبا و تاثیر گذار بود خیلی زیباااااااااااااا