بابا
همیشه تو برایم می نوشتی اما حال می مینویسم برایت
تو چه آب شدی پیر شدی ناز شدی
بابایی
من نه از تو پول می خواهم و نه مال منالی و دارایی
من دستانت را می خواهم
سایه ات را می خواهم
و میدانم که امشب کس نداری تا بفشارد دستانت را
اما بدان من در خیال تو بوسه می زنم بر دستانت
شاد باش به امید دیدار من و رضایت آسمانت
راه را برای دیدنم هم وار کن
خدای مهربان پشت و پناهت
....
روزت مبارک بابا
مبارک....
روزت مبارک پدرِ خیال...!
فقط ببخش که دیر شد!