این روز ها تشخیص درست و غلط برام نا ممکن شده.
سالهاست که دیگه دست نوشته های آریایی باز دید کننده نداره .
فقط هست و هست .
ی جورایی شاید دست نوشته های آریایی هم به پوچی رسیده .
گاهی به دور از هر شعار زدگی فکر می کنم که برای چی به دنیا اومدیم .
همش عذاب و سختی .
یعنی اومدیم در این دینا که عذاب بکشیم و بمیریم .
این یعنی بی عدالتی .
اساس دنیای حال حاضر یعنی بی عدالتی و نفس کشیدن توی این دنیا هم شده بی عدالتی .
خواب شب ها هم شده بی عدالتی .
روز از شب ناراضی هست و شب از روز .
زمان مثل برق و باد می گذره و سختی ها با حالات مختلف تغییر شکل می دهند .
دیگه حس و حالی نمونده برای نالیدن .
برای داد زدن .
برای نفس کشیدن .
مصداق مردگان متحرک که می گن رو تازه الان می تونم درک کنم .
شاید الان نزدیک ترین حالت به ی مرده رو دارم درک می کنم .
ی مرده که تاثیری تو دنیای مادی نداره .
ای کاش حضورم و اومدنم در این دنیا دست خودم بود .
ای کاش ....
آریایی خیلی زود پیر شده ...